پارت سوم

زمان ارسال : ۳۱۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

دستم را روی دست او نهادم و با لبخندی دلگرم‌‌کننده گفتم:

ـ من مطمئنم به مادر خدابیامرزش رفته و حسابی می‌‌تونید ارتباط خوبی با هم برقرار کنید.

خاله سیما لبخند تشکرآمیزی بر لب نشاند و دستش را روی دست من نهاد. با مهربانی گفت:

ـ چقدر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.